امروز که گریستی
امروز که اشک در چشمهایت جمع شد
امروز که اشکهای جمع شده سرازیر شد
امروز که اولین بار بود که اشکهای معشوقم رو دیدم
درحالی که می توانستم در آغوش بگیرمش
امروز که نمی توانستم مانع گریه کردنش باشم...
امروز هم سوختم هم آموختم
در آتش ضعفم سوختم
در آتش آموختم که گاه نمی توان کاری کرد
چون اندازه خواسته ام نبودم
و در آتش گریستم، گریستم برای گریه دو دوست
دو عشق
در حالی که برای هیچ یک کاری از دستم بر نمی آمد
گریستم برای دو گریه . . . 
نظرات شما عزیزان:
|